موسیقی در گسترههای زمانی و مکانی
کلیترین پرسشی که همه ما میتوانیم به میان آوریم میتواند چنین باشد : موسیقیسازان، در آخرین تحلیل، برای آفریدن فضای موسیقی چه میکنند و چگونه ماده اصلی کارشان – که در آغاز صوتهایی بیشکل و در واقع بالقوهاند – را با یکدیگر میآمیزند؟ برخلاف معماری – که دیدیم اگر ضابطه و قاعدهای را آفریده، آن را به آسانی دگرگون یا منسوخ کرده – موسیقی متکی بر قواعدی است که به دو دلیل اصلی و اساسی ثابت ماندهاند، اگر چه شیوه کاربردشان را موسیقیسازان هر عصر دگرگون کردهاند.
دلیل اول، اتکاء به دادههای ریاضیات تجربی – کاربردی است که هم بر هنجره و هم بر آلات موسیقی حکم میرانند و دلپذیری و هم «نوای هارمونی و نظم در سراسر کیهان» را پایه قرار داده و خود را بر آن استوار کرده است. و اینجا، بیاین که قصد داشته باشیم به کلیات باز گردیم یادآوری یافتههای فارابی و اخوان الصفا و مراغی را در کنار تحلیلی که از موسیقی – معماری باروک در این مجموعه نوشتارها آوردهایم یادآور میشویم.
پیشتر، به تفصیل مقتضی یادآور شدهایم که موسیقی دانان مغرب زمین، وجود یا رعایت اصولی را در موسیقی الزامی میشمارند؛ اصولی تضمین کننده هماهنگی و رنگآمیزی و آهنگ و لحن (که مورد تعریفی معتبر، ارتفاع و تاکید بر آهنگ و کشش و رنگآمیزی به جای آن چهار عنصر مینشینند) و، در این نقطه، بیجا نیست. یادآور شویم که همین اصول که زاینده عناصر متشکله موسیقیاند، در مشرق زمین جای به منظومهای دیگر میدهند.
اما این که موسیقیسازان چگونه صوت ایجاد شده از آلات موسیقی را با یکدیگر ترکیب میکنند، نکته اصلی این یادداشت است که ما در دون نوبت به آن اشاره میکنیم.
اول، در همین سطرها که به الزام فهم آنها در هر دو گستره زمانی و مکانی نگاهی داریم و دوم، در بخش پایانی این نوشتار، جایی که به قیاس معماری و موسیقی – از همین دیدگاه – میپردازیم.
موسیقیسازان، آنگاه که موتیفهای سازنده نغمههای موردنظرشان را میسازند و آن را در جملههایی قرار میدهند که – با رعایت اصول آرمونی و رنگ آمیزی – در جای خویش قطعه موسیقیشان دگرگونیهایی میپذیرند و گاه تند و پرتوان و گاه آرام و به رنگی موثر و گاه همراه با سایههای محسوس خود تکرار میشوند، ساختهها و یافتههای خود را روی صفحهای، به طول زمانی که لازم دارند، بازنویسی میکنند. این صفحه – از هر جنس که باشد – نمایانگر زمان است که قطعه موسیقی در آن اجرا میشود؛ زمانی که از دو بابت متضمن مکان است: اول، آنگاه که به اصول و مبانی اندیشه علمی مینگریم و از ابن سینا و فارابی تا «آزیموف» و «اینشتاین»، همهجا، همزمان با هند و ایرانیان کهن، درمییابیم که زمان و مکان بییکدیگر فهم نمیشوند و آن جا که درمییابیم که زمان ظرف مکان است و دوم، آنگاه که میتوانیم دریابیم که ساختن و پرداختن صوتهایی که در ترکیب با یکدیگر موسیقی میشوند، بیتسلط موسیقیساز بر فاصلهها و بر نسبت آنها، زمینهای برای رسیدن به آرمونی ندارند، و میدانیم که آرمونی، به سادهترین برداشت، تصویری را میماند که رابطه میان صوتهای تولید شده را، دست کم در دو بُعد ارتفاع و کشش آنها، نمایان میکند.
و به کوته سخن این که موسیقیساز، قطعههای ثابت یا دگرگون شونده و ترکیب شونده زاده شده از صوتهای مورد نظر خود را در فضای زمانی فهم میکند و آنها در فضای زمانی – مکانی کنار یکدیگر مینشاند.