هنر و معماری

عبور از رهگذری به نام معماری به عنوان برترین هنر دنیا

هنر و معماری

عبور از رهگذری به نام معماری به عنوان برترین هنر دنیا

معماری و موسیقی(۸)

موسیقی در گستره‏های زمانی و مکانی 

کلی‏ترین پرسشی که همه ما می‏توانیم به میان آوریم می‏تواند چنین باشد : موسیقی‏سازان، در آخرین تحلیل، برای آفریدن فضای موسیقی چه می‏کنند و چگونه ماده اصلی کارشان – که در آغاز صوت‏هایی بی‏شکل و در واقع بالقوه‏اند – را با یکدیگر می‏آمیزند؟ برخلاف معماری – که دیدیم اگر ضابطه‏ و قاعده‏ای را آفریده، آن را به آسانی دگرگون یا منسوخ کرده – موسیقی متکی بر قواعدی است که به دو دلیل اصلی و اساسی ثابت مانده‏اند، اگر چه شیوه کاربردشان را موسیقی‏سازان هر عصر دگرگون کرده‏اند.

دلیل اول، اتکاء به داده‏های ریاضیات تجربی – کاربردی است که هم بر هنجره و هم بر آلات موسیقی حکم می‏رانند و دل‏پذیری و هم «نوای هارمونی و نظم در سراسر کیهان» را پایه‏ قرار داده و خود را بر آن استوار کرده است. و اینجا، بی‏این که قصد داشته باشیم به کلیات باز گردیم یادآوری یافته‏های فارابی و اخوان الصفا و مراغی را در کنار تحلیلی که از موسیقی – معماری باروک در این مجموعه نوشتارها آورده‏ایم یادآور می‏شویم.

پیش‏تر، به تفصیل مقتضی یادآور شده‏ایم که موسیقی دانان مغرب زمین، وجود یا رعایت اصولی را در موسیقی الزامی می‏شمارند؛ اصولی تضمین کننده هماهنگی و رنگ‏آمیزی و آهنگ و لحن (که مورد تعریفی معتبر، ارتفاع و تاکید بر آهنگ و کشش و رنگ‏آمیزی به جای آن چهار عنصر می‏نشینند) و، در این نقطه، بی‏جا نیست. یادآور شویم که همین اصول که زاینده عناصر متشکله موسیقی‏اند، در مشرق زمین جای به منظومه‏ای دیگر می‏دهند.

اما این که موسیقی‏سازان چگونه صوت ایجاد شده از آ‌لات موسیقی را با یکدیگر ترکیب می‏کنند، نکته اصلی این یادداشت است که ما در دون نوبت به آن اشاره می‏کنیم.

اول، در همین سطرها که به الزام فهم ‌آن‏ها در هر دو گستره زمانی و مکانی نگاهی داریم و دوم، در بخش پایانی این نوشتار، جایی که به قیاس معماری و موسیقی – از همین دیدگاه – می‏پردازیم.

موسیقی‏سازان، آنگاه که موتیف‏های سازنده نغمه‏های موردنظرشان را می‏سازند و آن را در جمله‏هایی قرار می‏دهند که – با رعایت اصول آرمونی و رنگ آمیزی – در جای خویش قطعه موسیقی‏شان دگرگونی‏هایی می‏پذیرند و گاه تند و پرتوان و گاه آرام و به رنگی موثر و گاه همراه با سایه‏های محسوس خود تکرار می‏شوند، ساخته‏ها و یافته‏های خود را روی صفحه‏ای، به طول زمانی که لازم دارند، بازنویسی می‏کنند. این صفحه – از هر جنس که باشد – نمایانگر زمان است که قطعه موسیقی در آن اجرا می‏شود؛ زمانی که از دو بابت متضمن مکان است: اول، آنگاه که به اصول و مبانی اندیشه علمی می‏نگریم و از ابن سینا و فارابی تا «آزیموف» و «اینشتاین»، همه‏جا، همزمان با هند و ایرانیان کهن، درمی‏یابیم که زمان و مکان بی‏یکدیگر فهم نمی‏شوند و آن جا که درمی‏یابیم که زمان ظرف مکان است و دوم، آن‏گاه که می‏توانیم دریابیم که ساختن و پرداختن صوت‏هایی که در ترکیب با یکدیگر موسیقی می‏شوند، بی‏تسلط موسیقی‏ساز بر فاصله‏ها و بر نسبت آن‏ها، زمینه‏ای برای رسیدن به آرمونی ندارند، و می‏دانیم که آرمونی، به ساده‏ترین برداشت، تصویری را می‏ماند که رابطه میان صوت‏های تولید شده را، دست کم در دو بُعد ارتفاع و کشش آن‏ها، نمایان می‏کند.

و به کوته‏ سخن این که موسیقی‏ساز، قطعه‏های ثابت یا دگرگون شونده و ترکیب شونده زاده شده از صوت‏های مورد نظر خود را در فضای زمانی فهم می‏کند و آن‏ها در فضای زمانی – مکانی کنار یکدیگر می‏نشاند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد