هنر و معماری

عبور از رهگذری به نام معماری به عنوان برترین هنر دنیا

هنر و معماری

عبور از رهگذری به نام معماری به عنوان برترین هنر دنیا

معماری و موسیقی(۷)

معماری در گستره‏های زمانی و مکانی 

همه ما می‏توانیم این پرسش را به میان آوریم که معماران، در آخرین تحلیل، برای آفریدن فضای معماری، چه می‏کنند؟ ماده اصلی کارشان – که در آغاز توده‏ای بی‏شکل است – را چگونه و براساس کدام معیارها و قاعده‏ها و با کدام ابزارهای فکری به شکلی در می‏آورند که «معماری» نامیده می‏شود؟

چنین به نظر می‏رسد که در شکل دادن به معماران، معماران با دو زمان متفاوت تصمیم‏گیری روبروی‏اند :‌ اول، هنگامی که به موجودیت واقعی فضایی می‏اندیشند که باید به کاری معین و مشخص بیاید؛ به تصور در آوردن سرپناهی به نام خانه یا مکانی برای گردهم‏آیی یا تالاری سرپوشیده برای نیایش … در ذهن معماران، پیش از اندیشیدن به جامعیت شکلی معماری، خود موضوع دنش تجربی و تجربی – هنری خاصی است که برخی ناقدان و نظریه‏پردازان معماری (مانند «بونل‏لی» و «ولفلین» و «سدلمایر»)به آن باور دارند و آن را در تطبیق نسبی با چیزی می‏دانند که از افلاطون به این سو، به نام «تکتونیکس» شناخته شده و زمان دومی هنگامی است که آنچه در ذهن نشسته و به واقعیتی ملموس بدل تواند شد، به شکل نهایی‏اش به تصور می‏آید و ترسیم می‏شود تا سنجیده و ساخته و پرداخته شود.

گفتگو در این باب که جدا بودن یا تفکیک پذیر بودن این دو لحظه تصمیم‏گیری تا چه اندازه حقیقت دارد، کار این نوشتار نیست؛ اما، دانستن این که ابزار کار طراحی معماران، مجموعه‏ای از تصورها – تصویرهایی است که آنان را قادر می‏سازد که بنای مورد نیاز را، پیش از ساخته شدن و به عالم عینیات راه یافتن، به کمال بازشناسد (و بازشناساند)، به کار ما می‏آید.

این که در زمان پیش گفته، اول آ‏فرینش «تکتونیک» و دوم آفرینش «آرکی تکتونیک» واقعاً جدا از یکدیگر وجود دارند یا نه، موضوعی مهم است که به میان آوردن‏اش، چه در نفی و چه در اثبات، موید وجود داشتن و تعیین کننده بودن ابزار فکری خاصی است که به تحلیل و گزینش و ترکیب و تدوین فضای معماری راه می‏دهد؛ خواه عناصر معمارانه که به کار شکل نهایی دادن به بنا می‏آیند و از آغاز در شکل غایی جایی برای‏شان تصور شده باشد و خواه به این عناصر، در آغاز، شکل ساده و سازنده و نگهدارنده و تحدید کننده داده شود و تنها در مرحله بعدی به شکل نهایی در آیند و پیرایش و آرایش پذیرند. مورد نخست، بیشتر به معماری بر عناصر و اجزاء تولید شده به شیوه صنعتی و پیش ساخته متکی است و مورد دوم، به معماری سنتی متداول در رنسانس اروپا و عهد صفویه ایران – به عنوان مثال.

عناصر معمارانه (از دیوار تا ستون، از پله تا بادگیر. از ایوان تا بام…)، ابزار مادی یا مواد اولیه‏ای به حساب می‏آیند که به کارهای تدوین و تحدید و سازمان‏دهی فضا می‏آیند و براساس قواعد شناخته شده (از «اوردر» های کلاسیک یونانی تا قواعد و دستورالعمل‏هایی که «مانیه ریست‏»ها به تقلید از معلم خود به کار می‏بردند و همانند ‌آنچه در معماری ایران، سینه به سینه، از دیرباز از معلم به شاگرد تعلیم داده می‏شده) به این کار می‏آیند که ابزار فکری معماران را تناور کنند یا تجسد بخشند. به این ترتیب معماران، دو گونه ابزار مادی و فکری در اختیار دارند و با یا بی‏اتکا، به قواعدی معین در تطبیق دادن این دو است که به آفرینش فضای معماری توفیق می‏یابند. این قواعد-که می‏توانند به سادگی نیز مقبول افتند زیرا به جای اصولی که از آن‏ها برخاسته‏اند می‏توانند نشست – چنان که در آغاز این نوشتار دیدیم، هرگز چنان پرقدرت و پرتوان تنظیم و تدوین نشدند که بتوانند جهانی شوند؛ نه در معماری کلاسیک یونانی‏ها (که بعدها در سرزمین رومی‏ها نادیده گرفته شدند)، نه در معماری رنسانس اروپا (که با «مانیه ریسم» نفی شدند)، نه در معماری مدرن (که نهضت‏هایی مانند «اینترناشنال ستایل» را آفریدند که در جای بی‏ثمر شد)، نه در معماری ایران دوران صفوی (که با دگرگون شدن وضع حکومتی واماندند) و نه نزد معمارهای ژاپنی (که سنت شکنی و نوپایی پرتوان‏شان این روزها زبانزد همگان شده)، با این همه اما، معماران قایل به اصولی‏اند که الزاماً قاعده‏ها یا دستورالعمل‏هایی برابر به دست نمی‏دهند؛ اصل هماهنگی‏های شکلی، اصل تناسبات طلایی، اصل مرتبت‏ها و نظام مکان‏های کاربردی، اصل تعادل ستاتیکی، اصل تطابق و تقابل با محیط اقلیمی، اصل اندازه‏های منظوم یا پیمانه‏ها یا مدو‏ل‏ها، اصل کارآیی و بهره‏وری‏های اولیه و ثانویه و جز این‏ها.

در پیروی نسبی و آزادانه از اصول پیش گفته، معماری به شکل‏های گوناگون درمی‏آید و محصولاتی را حتی در اقلیم‏های فرهنگی یکسان عرضه می‏کند. اما آنچه بی‏پیروی از این اصول یا با رعایت دستورالعمل‏های خاصی زاده از این‏ها (که گاه معمول می‏شوند) رخ می‏کند عبارت از این است که معماران، برای آفریدن فضای معمارانه، ناچار به آن‏اند که ماده و مصالح ساختمانی خود را در گستره مکانی جایگزین کنند: سنگ و گچ و چوب را، به قطعات شکل یافته یا تراش خورده، باید به فاصله و به نظمی خاص جای داد تا «تکتونیکس» بتواند تحقق پذیرد، یا همزمان با معماری به معنای غایی آن یا پیش از آن؛ چنان که اشاره شد.

و جایگزین کردن عناصر کالبدی سازنده معماری در گستره مکانی معینی، به معنای جایگزین کردن آن‏ها در گسترده زمانی – در زمان مطلق و در زمان قراردادی – نیز هست؛ چه به صحنه ‌آرایی‏هایی بنگریم که در معماری صورت می‏گیرند و گذر از هر یک به بعدی متضمن گذر در زمان است و چه به ادراک و تجربه ذهنی شخصی عنایت کنیم که در پهنه مکانی که به وجود ‌آورده شده ، از نقطه‏ای به نقطه دیگر گذر می‏کند، امری که بی‏صرف زمان ناممکن است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد