معماری در گسترههای زمانی و مکانی
همه ما میتوانیم این پرسش را به میان آوریم که معماران، در آخرین تحلیل، برای آفریدن فضای معماری، چه میکنند؟ ماده اصلی کارشان – که در آغاز تودهای بیشکل است – را چگونه و براساس کدام معیارها و قاعدهها و با کدام ابزارهای فکری به شکلی در میآورند که «معماری» نامیده میشود؟
چنین به نظر میرسد که در شکل دادن به معماران، معماران با دو زمان متفاوت تصمیمگیری روبرویاند : اول، هنگامی که به موجودیت واقعی فضایی میاندیشند که باید به کاری معین و مشخص بیاید؛ به تصور در آوردن سرپناهی به نام خانه یا مکانی برای گردهمآیی یا تالاری سرپوشیده برای نیایش … در ذهن معماران، پیش از اندیشیدن به جامعیت شکلی معماری، خود موضوع دنش تجربی و تجربی – هنری خاصی است که برخی ناقدان و نظریهپردازان معماری (مانند «بونللی» و «ولفلین» و «سدلمایر»)به آن باور دارند و آن را در تطبیق نسبی با چیزی میدانند که از افلاطون به این سو، به نام «تکتونیکس» شناخته شده و زمان دومی هنگامی است که آنچه در ذهن نشسته و به واقعیتی ملموس بدل تواند شد، به شکل نهاییاش به تصور میآید و ترسیم میشود تا سنجیده و ساخته و پرداخته شود.
گفتگو در این باب که جدا بودن یا تفکیک پذیر بودن این دو لحظه تصمیمگیری تا چه اندازه حقیقت دارد، کار این نوشتار نیست؛ اما، دانستن این که ابزار کار طراحی معماران، مجموعهای از تصورها – تصویرهایی است که آنان را قادر میسازد که بنای مورد نیاز را، پیش از ساخته شدن و به عالم عینیات راه یافتن، به کمال بازشناسد (و بازشناساند)، به کار ما میآید.
این که در زمان پیش گفته، اول آفرینش «تکتونیک» و دوم آفرینش «آرکی تکتونیک» واقعاً جدا از یکدیگر وجود دارند یا نه، موضوعی مهم است که به میان آوردناش، چه در نفی و چه در اثبات، موید وجود داشتن و تعیین کننده بودن ابزار فکری خاصی است که به تحلیل و گزینش و ترکیب و تدوین فضای معماری راه میدهد؛ خواه عناصر معمارانه که به کار شکل نهایی دادن به بنا میآیند و از آغاز در شکل غایی جایی برایشان تصور شده باشد و خواه به این عناصر، در آغاز، شکل ساده و سازنده و نگهدارنده و تحدید کننده داده شود و تنها در مرحله بعدی به شکل نهایی در آیند و پیرایش و آرایش پذیرند. مورد نخست، بیشتر به معماری بر عناصر و اجزاء تولید شده به شیوه صنعتی و پیش ساخته متکی است و مورد دوم، به معماری سنتی متداول در رنسانس اروپا و عهد صفویه ایران – به عنوان مثال.
عناصر معمارانه (از دیوار تا ستون، از پله تا بادگیر. از ایوان تا بام…)، ابزار مادی یا مواد اولیهای به حساب میآیند که به کارهای تدوین و تحدید و سازماندهی فضا میآیند و براساس قواعد شناخته شده (از «اوردر» های کلاسیک یونانی تا قواعد و دستورالعملهایی که «مانیه ریست»ها به تقلید از معلم خود به کار میبردند و همانند آنچه در معماری ایران، سینه به سینه، از دیرباز از معلم به شاگرد تعلیم داده میشده) به این کار میآیند که ابزار فکری معماران را تناور کنند یا تجسد بخشند. به این ترتیب معماران، دو گونه ابزار مادی و فکری در اختیار دارند و با یا بیاتکا، به قواعدی معین در تطبیق دادن این دو است که به آفرینش فضای معماری توفیق مییابند. این قواعد-که میتوانند به سادگی نیز مقبول افتند زیرا به جای اصولی که از آنها برخاستهاند میتوانند نشست – چنان که در آغاز این نوشتار دیدیم، هرگز چنان پرقدرت و پرتوان تنظیم و تدوین نشدند که بتوانند جهانی شوند؛ نه در معماری کلاسیک یونانیها (که بعدها در سرزمین رومیها نادیده گرفته شدند)، نه در معماری رنسانس اروپا (که با «مانیه ریسم» نفی شدند)، نه در معماری مدرن (که نهضتهایی مانند «اینترناشنال ستایل» را آفریدند که در جای بیثمر شد)، نه در معماری ایران دوران صفوی (که با دگرگون شدن وضع حکومتی واماندند) و نه نزد معمارهای ژاپنی (که سنت شکنی و نوپایی پرتوانشان این روزها زبانزد همگان شده)، با این همه اما، معماران قایل به اصولیاند که الزاماً قاعدهها یا دستورالعملهایی برابر به دست نمیدهند؛ اصل هماهنگیهای شکلی، اصل تناسبات طلایی، اصل مرتبتها و نظام مکانهای کاربردی، اصل تعادل ستاتیکی، اصل تطابق و تقابل با محیط اقلیمی، اصل اندازههای منظوم یا پیمانهها یا مدولها، اصل کارآیی و بهرهوریهای اولیه و ثانویه و جز اینها.
در پیروی نسبی و آزادانه از اصول پیش گفته، معماری به شکلهای گوناگون درمیآید و محصولاتی را حتی در اقلیمهای فرهنگی یکسان عرضه میکند. اما آنچه بیپیروی از این اصول یا با رعایت دستورالعملهای خاصی زاده از اینها (که گاه معمول میشوند) رخ میکند عبارت از این است که معماران، برای آفریدن فضای معمارانه، ناچار به آناند که ماده و مصالح ساختمانی خود را در گستره مکانی جایگزین کنند: سنگ و گچ و چوب را، به قطعات شکل یافته یا تراش خورده، باید به فاصله و به نظمی خاص جای داد تا «تکتونیکس» بتواند تحقق پذیرد، یا همزمان با معماری به معنای غایی آن یا پیش از آن؛ چنان که اشاره شد.
و جایگزین کردن عناصر کالبدی سازنده معماری در گستره مکانی معینی، به معنای جایگزین کردن آنها در گسترده زمانی – در زمان مطلق و در زمان قراردادی – نیز هست؛ چه به صحنه آراییهایی بنگریم که در معماری صورت میگیرند و گذر از هر یک به بعدی متضمن گذر در زمان است و چه به ادراک و تجربه ذهنی شخصی عنایت کنیم که در پهنه مکانی که به وجود آورده شده ، از نقطهای به نقطه دیگر گذر میکند، امری که بیصرف زمان ناممکن است.