موسیقی و معماری و اندوختههای فرهنگی
چگونگیهای برانگیختن و توان اثرگذاری شکل فرآوردههای موسیقی و معماری تنها براساس تجربه قابل بازشناسیاند، هر فردی که خود را در برابر یک بنای ناشناخته مییابد و یا یک اثر موسیقی هنوز ناشنیده را میشنود، به تناسب اندوختههای فرهنگی خود میتواند به برداشتهایی از آن نایل شود، چه به این اندوختهها از راه آموزش آکادمیک دست یافته باشد و چه براساس آشناییهایی با فرهنگ محیطی و آموزشها و آشناییهای غیر مکلف. آموزش موسیقی بیرون از مدارس و گوش دادن به هر وسیلهای که به کار اشاعه آزادانه موسیقی میآید، به گونهای متفاوت نسبت به آنچه از تعلیم موسیقی به دست میآید تعیین کننده بازتابهای فرداند، و به همین نحو نیز در برابر معماری، آموزش مبتنی بر نظام ارزشی و آکادمیک فردی دارای تاثیر دیگری است از آنچه اندوختهای تجربی فراهم میآورد.
چنان که دیدیم، شکل در موسیقی حاوی مفهوم خاصی است که با هر گونه آلات موسیقی نمیتوان به آن دست یافت چنان که در معماری ابزار به وجود آورنده انگیزه یا احساسی خاص با هر ماده ساختمانی و با هر اندازه و تناسبی به دست نمیآید. پس هر مفهومی نیاز به ابزاری خاص دارد تا بتواند شکلی را به دست دهد کارآ و برانگیزاننده.
– شکل، وجه قابل انتقال مفهومها
شکل هر فرآورده معماری یا موسیقی آنگاه در راه کارآ بودن و برانگیختن ذهنیات و احساسهای افراد توفیق پیدا میکند که به موضع آن در روند انتقال مفهوم از آفریننده به بهرهگیرنده توجه شده باشد. شکل یک فرآورده معمارانه از راه چشم و شکل یک فرآورده موسیقایی از راه گوش به جهان درونی فرد راه مییابند و در واقع این دو، دریچههاییاند که جهان بیرونی را به جهان درونی راه میدهند و در روند این انتقال مفهوم – یا پیام متعالی – دو گونه ابزار به شکل و عناصر سازنده شکل.
شکل، محمل مفهوم، هر آینه دارای وجه نمادین باشد یعنی بیشتر متکی بر اندیشهها و باورهای جاری در محیط باشد تا بر چگونگیهای ترکیبی کارآ و برانگیزاننده، اجزاء و عناصر سازندهاش کمتر به چشم و به گوش میآیند و برعکس این هنگامی رخ میدهد که بیننده و شنونده با کاوشی که روی عناصر سازنده شکل میکند به جستجوی مفهوم میپردازند. و اینجا، چنان که به سخنی دیگر نیز گفته شده، باز میگردیم به گزینشها یا اعمال سلیقههای فردیای که سازنده (معمار یا موسیقی ساز) روی تکتک عنصرها یا مادهها میکند : کدام صوت، با کدام رنگ با چه آهنگی با دیگر صوتها ترکیب شود؛ فاصله زمانی میان موتیفها به چه میزان باشد و اوج و حضیضها چگونه باشند؛ و کدام ماده، با چه رنگ و با برخورداری از چه میزان نور و با چه آهنگی، در پهنه تصویر حجمهای درونی و برونی بیایند و چگونه منظرهایی را برای بیننده فراهم آورند؛ این گزینشها در پی رفت و برگشتهای پرشماری که آفریننده موسیقی و معماری، در ذهن خود و روی ابزار فنی کار خود دارند، به عالم واقعیتها آورده میشوند؛ رفت و برگشتهایی که متضمن آناند که گذر از تصور به تصویر، براساس اصول و فنونی خاص تحقق پذیرد.
– صحنه جای گزینی مواد اولیه موسیقی و معمار
پس اگر قبول کنیم که هم موسیقیسازان یا آهنگ سازان و هم معماران برای به وجود آوردن شکل اثرشان (که متضمن بیشترین یا جامعترین توان تاثیرگذاری است)، با دو مسئله اصلی روبهرویاند : اول – به تصور در آوردن شکل و دوم – تدوین و ترکیب علمی-تجربی عناصر سازنده شکل، راه را برای فاصله این نوشتار ادامه این نوشتار هموار کردهایم. اما پیش از این که در این را ه گام نهیم، بیفایده نمیبینیم که دو نکته را یادآور شویم.
اول، این که گفتگوی ما برون از محدوده کاربریهای معماری و موسیقی صورت میگیرد و به وجوه و به جنبههای هنری آفرینش در این دو حیطه دانش تجربی میپردازد زیرا بر این باور است که به دست دادن محصولاتی که بخواهند تنها به کاربردها پاسخگویی کنند، نه تهی بودن که فرار از پذیرفتن بار هنری را طلب میکند و از آنجا که، به بهای نادیده گرفتن ارزشهای محیطی، کمترین تضاد و تناقض را با آرمانهای فرهنگی جوامع به وجود میآورد، به ابتذال میگراید و در مقیاسی نیز قرار نمیگیرد که در این مجموعه نوشتارها بتواند جای گیرد.
و دومین نکته این که، در جستجوی شناخت پیوندها و جداییهای موجود میان معماری و موسیقی، پیدا است که بر تصور یا برداشتی از فرآوردههای این دو حرفه اصرار میورزیم که، تا حدی که ما در توان داریم، به انتزاع برده شدهاند. قصد، در آغاز کار، این بوده که بتوانیم بنمایانیم که معماری و موسیقی در چه مفهوم و مقیاسی به یگانگی نزدیک میشوند و در کدام مقیاسها – برعکس- دو مقوله بسیار متفاوتاند: یکی را با دست میسنجی و پای بر آن مینهی و دیگری را، همانند شهابی، در حال گذرش میتوانی دریابی.
در دو ساختار متمایز معماری و موسیقی، دو گونه ماده که ذاتاً متفاوتاند به کار برده شدهاند؛ متفاوت بودن این دو سبب شده که معماران و موسیقی سازان پشت به یکدیگر کنند و وجود باورهای مشترکی را نادیده بگیرند که این دو را به یکدیگر پیوند میدهند : هم پیوند مفهومی و هم پیوند ساختاری، یا بهتر، شالودهیی.