پیوندها و جداییهای دو جهان معماری و موسیقی
تا اینجا بیشتر به این موضوع پرداختیم که توان گویایی موسیقی در شکلهای موسیقی نهفته و توانهای گویایی معماری نیز در گرو شکل خاصی است که – از راه آن – فضای کالبدی به بیان چیزی توفیق مییابد، سوای کاربریها و فنونی که در موجودیت اش نهفته. در پس شکلها، در موسیقی و در معماری، میتوانیم به ویژگیهایی پی بریم که، در یک بیان کلی، آنها را احساس شادی و احساس فروتنی، احساس آرامش و احساس وقار، احساس هیجان و احساس جاذبه، احساس اندوه و احساس یکنواختی، احساس عظمت و احساس شکوه و جز اینها مینامیم.
دانسته شده است که هنرها، هر یک با ابزارهای خاص خود، به شکلی دیگر متظاهر میشوند و هرگاه انسان بتواند با یافتن ابزاری نو بر ارگانهای حسی بدن تاثیرگذاریهایی جدید داشته باشد، هنری هشتم را به وجود میآورد؛ و دانسته شده است که احساسهای پرشماری میتوانند از ترکیب و همکاری همزمان دو یا بیش از دو حس (شنوایی و چشایی و بینایی و بویایی و بساوایی) به وجود آیند، چنان که اشارات معلم ثانی ابونصر فارابی نشان داده و چنان که «پاولف» و دیگران نشان میدهند و آنچه اینان عنوان میدارند، در حقیقت امر، جز دعوتی بر غور در این زمینه نیست که ، در بازشناسی نظامی که طبیعت انسان نامیده میشود، جویای شناخت رمز و رازهایی شویم فرای آنچه از شناخت مکانیکی یا از فیزیولوژی بدن انسان حاصل شده است.
آنچه قصد داریم در چند صفحه ای که فرصت داریم بگوییم در این سه نکته اصلی خلاصه میشود :
اول – شکلهای آفریده شده، چه در معماری و چه در موسیقی، دارای بار تجربی-ذهنی اند و نمیتوانند، بر دو یا بیش از دو شخص اثری برابر گذارند.
دوم – ابزارهای به کار برده شده در موسیقی و در معماری، به اتکاء آنچه حاصل معنوی یا مفهوم انتزاعی نهفته در آنها است، قدر یا توان کارآیی پیدا میکنند.
سوم – در روند آفرینش موسیقی و معماری، ابزارهای کاربردی و ابزارهای مفهومی و شالوده یی از یکدیگر قابل تفکیک اند و در تفکیک اینها از یکدیگر است که جداییها و پیوندهای موسیقی و معماری قابل بازشناسیاند.
به دو نکته اول و دوم به اختصاری بیش و به نکته سوم – که مطلب اساسی این نوشتار به شمار تواند آمد – با حوصله بیشتری میپردازیم.
–